در یک مزرعه ام
افتاب هم غروب کرده
من تنها در کنار یک کلبه
با اندوه گذشته
با تکیه بر تن پوسیده این کلبه
زانو های خودم را بغل کرده ام
به اندوه لحظات با هم بودنمان خیره مانده ام
چه میشد اگرلحظه ای درنگ میکردی
نمیدانم
شاید ... من
لیاقت ماندنِ کنار تو را نداشتم
*
حجم سنگین تنهایی بر شانه هایم سنگینی میکند
وکلبه ای که چهار تاق باز روی من خوابیده است
و من همچنان اشک میریزم . . .
شاعر احسان جاوید
نظرات شما عزیزان: